U kiss stories part 29
U kiss stories
من اینجا از u-kiss داستان می نویسم امیداوارم خوشتون بیاد
نگارش در تاريخ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:U kiss stories part 29, توسط mina

 

 

U kiss stories part 29

 

من:كيمي مي توني يه كاري كني؟؟

كيمي:چيكار؟؟؟

من:اين فيلم خول و چلاس

كيمي:خوب..

من:اولش يه فيلم بزار بعد اون تيكه ي كه دونگهو...

كيمي:خيلي خوب فهميدم منظورت اينكه ميخواي يكم اذيتشون كني

من:هر چي باشه به پاي اونا نميرسه!!

كيمي:شصت درصد

ياسي:مينا كدوم و بپوشم

من:ياسي من ميخوام اينجا جنگ راه بندازم بعد تو ميگي كدوم لباسو بپوشم

ياسي:كه چي؟؟؟خوب ميخواستم خوب به نظر بيام

ايدا:مينا

من:بله

ايدا:من واقعا ناراحتم

من:چرا؟؟؟

ايدا:چون ايلاي اين كارا رو برنامه ريزي كرد ميترسم برا منم نقشه كشيده باشه

من:نه اون كسي كه فقط بازيش دادن من بودم تو نگران نباش تو فيلمم ديدي كوين گفت ما دوست دخترامونو دوست داريم پس نگران نباش

ايدا:اره اميدوارم

به كيميا نگاهي كردم لبخند تلخي زد اونم ميدونست پايان خوبي نداريم

شب شده بود همه چيز اماده بود

كيمي:مينا

من:بله

كيمي:خوب درستش كردم ولي فقط يه فيلم كمدي داشتم تو كامپيوتر مجبور شدم اونو بزارم

مينا:مهم نيست

كيمي:اخه يونا گقته بود غمناك

من:حالا يه چيزي بهشون ميگيم مهم اون قسمت اصلي فيلمه

صداي زنگ در همه ي ما رو از جا پروند همه به هم نگاه ميكرديم هيچكس نميخواست

درباز كنه

من:باشه خودم ميرم

يونا:نه مينا من ميرم

بعد به سمت در رفت يونا دوست خوبي بود شجاع باحال هميشه منو حمايت ميكرد

در و باز كرد

پسرا:اههههههههههههههههه

يونا:كوفت چيه؟؟

كوين:ما شرط بسته بوديم

يونا: سر چي؟؟؟

love u yona اي جي:سر اينكه كي درو باز ميكنه و من بردم هوراااااا  

يونا:خيله خوب بابا بياد تو

همه امدن تو

دونگهو:مينا چرا تو در ورباز نكردي من شرطو باختم

به درك اصلا برام مهم نيست

من:دفعه ي بعد من باز ميكنم خوبه؟؟

 دونگهو:باشه مهم نيست

دفعه ي بدي وجود نداره دفعه ي بعد بياي با بيل مي افتم دنبالت

پسرا رو مبل ولو شدن

ايلاي:شما نمياين

من:اره...ا..ا..تا..ايدا فيلمو بزاره مام ميريم پفك چيپس بياريم

ايلاي:اي ول دستت درد نكنه مينا

اي كارد بخوره او شيكمت

وقتي برگشتم ايدا فيلمو گذاشته بود رو يكي از مبلا ولو شدم

سوهيون:يونا مگه نگفتي فيلم عاشقانس خيلي هم غمگينه اين كه كمديه؟؟؟

يونا يه نگاه به من انداخت :اره به جاهي غمگينشم ميرسيم انقدر ناراحت كنندس كه گريه ميكنيد

كوين:واي نه من از گريه متنفرم

كيمي:نباش چون من دوست دارم

كيميا خيلي خوش شانس بود كوين واقعا پسر خوبي بود واعا تو اون جمع فقط من احساس ادماي شكست خورد رو داشتم و واقعانم همين طور بود چون فقط من گول خورده بودم

 


نظرات شما عزیزان:

سارا
ساعت23:10---8 دی 1391
عالی بود وایییییییی این ویدیو رو هم دان کردم اون تیکه ابلای خیلق باحال بود مرسی

شیدا
ساعت18:43---8 دی 1391
اوخیییی عالی بود بابا چرا اینجا تمومش میکنی خوب بذار ببینیم چی میشه

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: